چگونه نجات سرباز رایان اسکار را برای همواره تغییر داد؟
به گزارش وبلاگ یاسین، نجات سرباز رایان اسکار بهترین فیلم را به یکی از تولیدات هاروی واینستاین باخت اما پشت پرده این ماجرا اتفاقاتی افتاد که با هم می خوانیم.
وقتی در اسکار سال 1999 نجات سرباز رایان اسکار بهترین فیلم را نگرفت خیلی ها ناراحت و سرخورده شدند. شکست این فیلم خاطره تلخی در ذهن سینمادوستان ثبت نموده و هنوز هم فراموشش ننموده اند، به خصوص که اسکار بهترین فیلم را به شکسپیر عاشق (Shakespeare in Love) دادند و همین بیشتر عصبانی اشان می کرد. البته جوایز اسکار بارها پیش و بعد از سال 1999 هم موجب دلسردی مردم شده، مثلا وقتی به جای کوهستان بروکبک (Brokeback Mountain) به فیلم تصادف (Crash) جایزه دادند یا وقتی در حضور لا لا لند (La La Land) جایزه را تقدیم مهتاب (Moonlight ) کردند. اگر اورسن ولز الان زنده بود، حتما کلی ماجرا درباره سال 1941 و اسکار چه سرسبز بود دره من (How Green Was My Valley) داشت که برایمان تعریف کند.
وقتی درام جنگی و حماسی و تأثیرگذار استیون اسپیلبرگ به یک کمدی رمانتیک سرگرم نماینده و معمولی باخت، خشم و عصبانیت همه به قدری بود که مجبور شدند مدل و روش انتخاب بهترین فیلم اسکار را برای همواره تغییر دهند.
نجات سرباز رایان سال 1998 اکران شد، یعنی دوره ای که مردم آمریکا به نسل گذشته خود دوباره علاقه مند شده بودند؛ نسلی که در دوران رکود مالی بزرگ دوام آورده بود و بعد هم از جنگ جهانی دوم سربلند بیرون آمد و آمریکا را به ابرقدرتی تازه تبدیل کرد. همان سال و مدتی بعد از اکران نجات سرباز رایان، کتاب بهترین و بزرگترین نسل (The Greatest Generation) نوشته تام بروکا منتشر شد و با توصیف فداکاری های مردمی که در آن دوره می زیستند، اصطلاح قید شده در عنوانش را بین عموم محبوب کرد، ولی اسپیلبرگ پیش از انتشار کتاب با فیلمش ما به ازای بصری این نسل قهرمان را به تماشاگران جوان نشان داده بود.
اسپیلبرگ که تمام تمرکز و تلاشش را روی هرچه واقعی تر و باورپذیرتر در آمدن صحنه های فیلم گذاشته بود، فصل هایی در فیلمش خلق کرد که برای تمام بینندگان فیلم شوکه نماینده بود و همه را جلوی پرده های سینما میخکوب کرد. تصویری که اسپیلبرگ در دقایق ابتدایی فیلمش از نبرد نرماندی نشان داد به قدری به واقعیت نزدیک بود که عده ای از کهنه سربازان حاضر در همان جنگ با دیدن فیلم دچار فروپاشی احساسی شدند و گمان کردند دوباره به جنگ بازگشته اند. فیلم برداری روی دست شبیه مستند و نمایش خشونت عریان (بدون اینکه در دام تجلیل و جذاب جلوه دادن خون و خون ریزی بیفتد) چیزی نبود که تماشاگر معمول سینماهای سال 1998 به آن عادت داشته باشد.
فصل ابتدایی این فیلم به قدری تأثیرگذار و تکان دهنده بود که فیلم های جنگی بعد از خودش را برای همواره عوض کرد و تا همین امروز هم به عنوان متر و معیار یک فیلم جنگی درجه یک شناخته می گردد. نکته مهم فصل ابتدایی فیلم وقتی تعیین می گردد که آن را در کنار قصه اصلی بگذاریم، آن وقت است که می فهمیم اسپیلبرگ فقط برای حیرت زده کردن تماشاچی این فصل خیره نماینده را نساخته است. وقتی بعد از این نبرد جهنمی و ویران گر که در آن سربازان آمریکایی چپ و راست کشته می شوند و تکه هایشان به این سو و آن سو می افتد، تام هنکس و سربازان همراهش برای نجات یک سرباز (مت دیمون) جان خودشان را به خطر می اندازند، عظمت این موضوع بیشتر خودش را نشان می دهد. ما با سربازان جان برکفی طرف هستیم که با ترکیب حیرت انگیزی از اقبال، استراتژی، نیرومندی و سرعت پیروز شدند از آن نبرد خونین و وحشتناک ابتدای فیلم جان سالم به در ببرند و حالا قرار است به مأموریتی دیوانه وار بروند که معلوم نیست چند نفرشان از آن زنده برخواهند گشت. اسپیلبرگ با نمایش فصل نفس گیر ابتدای فیلم، وزنی به زندگی این 8 نفر بخشید که هیچ چیزی جایگزینش نخواهد بود.
نجات سرباز رایان فروش حیرت انگیزی در گیشه داشت، یعنی زمانی که فروش 482 میلیون دلاری در سینماهای جهان حیرت انگیز به حساب می آمد و بلاک باسترها چیزی فراتر از ابرقهرمان ها و جادوگران فضایی بودند. همین طور که فیلم پیش می رفت و بین همه محبوب و محبوب تر می شد، دیگر شکی به دل کسی نمانده بود که اسپیلبرگ برای بار دوم برنده اسکار بهترین فیلم خواهد شد و فقط انتظار مراسم را می کشیدند.
وقتی شب اسکار رسید، اسپیلبرگ جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد (دومین اسکار کارگردانیش بعد از فهرست شیندلر) و شکسپیر عاشق ساخته جان مدن با دریافت جوایز اصلی نظیر بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه، بهترین موسیقی و بهترین بازیگر اصلی و فرعی زن، مردمی را که در خانه مشغول تماشای مراسم بودند حسابی غافلگیر و شوکه کرد.
البته شکسپیر عاشق به خودی خود فیلم بدی نیست و روایتی خیالی مطرح می نماید از اینکه چطور ایده نوشتن رومئو و ژولیت به ذهن شکسپیر رسید و یک کمدی درام جذاب است که پشت صحنه جهانی نمایش را با لحنی بامزه نشان می دهد. فیلم دلنشینی به حساب می آید، ولی تا قبل از سال 1998 از آن دست فیلم هایی نبود که اسکار بهترین فیلم را ببرد. در واقع بیشتر فیلم هایی که در دهه 90 جوایز اصلی اسکار را به خانه بردند، بلاک باسترهای به شدت محبوب و استودیویی بودند و فیلم های کم سر و صداتر معمولا مغلوب آن ها می شدند. مثلا سال قبل از سرباز رایان، تایتانیک (Titanic) پیروز شد محرمانه لس آنجلس (L.A. Confidential) را شکست دهد، یا سال 1996 عقل و احساس (Sense and Sensibility) به شجاع دل (Braveheart) باخت و سال قبلش هم فارست گامپ (Forrest Gump) توانست پالپ فیکشن (Pulp Fiction) تارانتینو را شکست دهد.
این آخری (پالپ فیکشن و فارست گامپ) احتمالا بیشترین تأثیر را در اسکار سال 1999 داشت. فیلم حال خوب کن تام هنکس اثری را شکست داده بود که هم محبوب دل منتقدان بود، هم از تولیدات میراماکس به حساب می آمد. میراماکس استودیویی بود که فیلم های مستقل را به شهرت می رساند و متصدیانش باب و هاروی واینستاین بودند. احتمالا نام دومی برایتان آشناست.
پیش از آنکه هاروی واینستاین به خاطر جنبش #می -تو رسوا گردد و حکم 23 سال زندان به خاطر تجاوز و تعرض جنسی برایش ببرند، او در هالیوود پادشاهی می کرد و تخت سلطنتش هم مراسم اسکار بود. بر خلاف دیگر استودیوها، تمرکز و اولویت اولیه واینستاین همواره مطرح شدن در اسکار بود. او کمپین های مختلفی برای تولیداتش راه اندازی می کرد تا در فصل جوایز حسابی بدرخشند و از این طریق توجه ها به سمتشان جلب گردد و در گیشه هم به فروش خوبی برسند. این فرآیند و سازوکار باعث شد تا تصور همه درباره فیلم های اسکاری تغییر کند؛ حالا با فیلم هایی طرف بودیم که بودجه محدودی داشتند، کمتر دیده شده بودند و معمولا با گوشه چشمی به سلیقه رأی دهندگان آموزشگاه نوشته و ساخته می شدند.
شکست سرباز رایان در مقابل شکسپیر عاشق نقطه عطفی بود که نحوه اهدای جوایز را عوض کرد. وقتی دسامبر 1998 این فیلم کمدی رمانتیک ساخته استودیو واینستاین برای رأی دهندگان آموزشگاه به نمایش در آمد، بازخوردهای سردی گرفت که نشان می داد در اسکار شانس زیادی نخواهد داشت. با این حال، آن طور که بعدها تعیین شد، هاروی واینستاین برای جلب نظر آموزشگاه کمپینی راه انداخت تا به معنای واقعی کلمه همه را مجبور کند به فیلمش رأی دهند.
تا پیش از شکسپیر عاشق، کمپین هایی که برای فصل جوایز و به ویژه اسکار راه می انداختند صمیمانه و آرام بود. نمایش هایی برای اعضای آموزشگاه و سینماگرها ترتیب می دادند و منتقدان روزنامه هیا معتبر هم حضور داشتند. اما واینستاین روشی خستگی ناپذیر ابداع کرد و کمپین هایی طولانی مدت ترتیب داد که یک ماه و خرده ای طول می کشیدند و در این راه تمام انرژی و فکر و ذکرش را برای جلب نظر اعضای آموزشگاه می گذاشت.
در واقع قبل از این ماجراها، کارگردان یا بازیگرهای یک فیلم برای تبلیغات و معرفی آن، یک هفته پیش از اکران در تاک شوها و مصاحبه های مختلف حاضر می شدند تا هفته منتهی به اکران فیلم، ذهن ها آماده و مشتاق دیدنش باشند. اما بعد از شکسپیر عاشق، اگر فیلمی اسکاری بود و مختصات جایزه دریافت را داشت، حضور در برنامه های هفتگی اجباری می شد و انگار کارگردان و بازیگران فیلم وظیفه داشتند که از هر فرصتی برای تبلیغ و معرفی فیلم شان استفاده نمایند و به این ترتیب در نمایش ها و اکران های مختلف، جلسات پرسش و پاسخ و مهمانی هایی با حضور رأی دهندگان آموزشگاه ظاهر می شدند و به همه لبخند می زدند. حتی اعضای آموزشگاه به خاطر حضور در یک مهمانی که هاروی واینستاین به افتخار جان مدن کارگردان شکسپیر عاشق ترتیب داده بود، به دردسر افتادند و این اقدامشان انتقادهای زیادی را برانگیخت.
یکی از مسؤولین روابط عمومی هالیوود طی مصاحبه ای با ونیتی فیر می گوید: همه این بازی ها با هاروی واینستاین شروع شد. اصلا یادم نمی آید از جانب استودیو دیگری به جز میراماکس انقدر فشار به مان تحمیل شده باشد. به تک تک ماها زنگ می زد و مجبور می شدیم برای تبلیغ و معرفی فیلم هایش مصاحبه های تمام نشدنی ترتیب دهیم.
مارک گیل، از مدیران سابق میراماکس در توصیف این فرآیند می گوید که انگار افتتاحیه فیلم ها فقط نقطه شروع کمپین تبلیغاتی برای فصل جوایز شده بود. همه می دانستیم که اولین نمایش فیلم تازه شروع ماجرا بود و سه ماه آینده را مشغول حضور در مراسم و مهمانی های مختلف و دست دادن با ملت بودیم.
البته در آن موقع و سال 1999، کسانی هم بودند که در مقابل چنین رویکرد و روشی ایستادند و تن به چنین کمپین هایی ندادند. کسانی مثل استیون اسپیلبرگ که دوست نداشتند به خاطر دریافت جایزه به کسی التماس نمایند و با ترفندهای مختلف نظر رأی دهندگان را سمت خودشان بکشانند.
تری پرس، از بازاریاب هایی که در آن مقطع با اسپیلبرگ در دریم ورکس کار می کرد می گوید: به اسپیلبرگ گفتم که ببین، الان مدل کار این طوری است و اگر انجامش ندهیم عقب می مانیم. ولی اسپیلبرگ در جواب گفت که نمی خواهد قاطی بازی هاروی واینستاین گردد.
روحیه اسپیلبرگ اصلا با این مدل کارها جور در نمی آمد. او می گفت که نمی خواهد برای فیلمش کمپین راه بیندازد تا با مهمانی ها و تعاملات این چنینی، رأی اعضای آموزشگاه را بخرد. فقط می خواست برای فیلمش تبلیغ کند و برنامه هایی برای معرفی آن ترتیب دهد و تمام.
در همین حین، میراماکس مخفیانه در گوش این و آن می خواند که نجات سرباز رایان فقط همان فصل ابتدایی اش خوب است و بقیه فیلم یک داستان سانتی مانتال شعاری است. پایان روش واینستاین جواب داد و در شب اسکار پیروز میدان شد. اسپیلبرگ که اعتقادی به این کمپین ها نداشت روش معمول و اخلاقی خودش را در پیش گرفت، و میراماکس و واینستاین جوری عمل کردند که انگار انتخابات ریاست جمهوری است و برای رأی دریافت هرکاری کردند.
حالا هاروی واینستاین از صحنه هالیوود حذف شده، ولی تأثیری که روی فصل جوایز می گذاشت باعث شد تا همه در فرآیند کمپین های فیلم های اسکاری بازنگری نمایند. امروزه فصل جوایز با جشنوراه فیلم ونیز و جشنواره بین المللی تورنتو شروع می گردد، دو جشنواره ای که استودیوها از بسترشان استفاده می نمایند تا تولیدات مطرح و جایزه بگیرشان را نمایش دهند و برای اولین بار معرفی نمایند. سپس هر کدام از این فیلم ها را بین اکتبر تا دسامبر اکران عمومی می نمایند و صحبت و گفت وگو درباره فیلم ها تا شب اسکار ادامه دارد.
دیگر دسته بندی ها تعیین تر از همواره شده است. استودیوهای بزرگ تمام بودجه و توان تبلیغاتی خودشان را صرف ساختن بلاک باسترهای ابرقهرمانی می نمایند و برایشان چندان مهم نیست در فصل جوایز اعتنایی به آن ها می گردد یا نه، چون هدف گذاری شان چیز دیگری است و قصد دارند گیشه های سراسر جهان را فتح نمایند. از سوی دیگر، تولیدات کم خرج تر و بی سروصداتری هم هستند که برای فصل جوایز ساخته می شوند و متر و معیار فیلم های جایزه بگیر را دارند.
به عبارت دیگر، استودیوها به ندرت فیلمی مثل نجات سرباز رایان می سازند، اثری پرخرج و بزرگ که برای درو کردن جوایز ساخته گردد، و فیلم هایی که قرار است سود کلان نصیب سازندگان نمایند معمولا در لیست بهترین های سال و پر کاندیدترین ها قرار نمی گیرند.
منبع: Den of Geek
منبع: دیجیکالا مگ